در خیال

گاه‌نوشته‌ها و عکس‌های هـ. جعفری نوده

در خیال

گاه‌نوشته‌ها و عکس‌های هـ. جعفری نوده

تشکر از خواهر محترمه‌مان خانم نسرین بدری نوده

سه شنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۳:۲۴ ق.ظ

دو شعر زیبا را از خواهر محترمه‌مان سرکار خانم نسرین بدری نوده در وبلاگ قرار دادم. از لطف ایشان بسیار ممنون و سپاسگذاریم و برای ابوی بزرگوارشان که بر گردن همه ما حق پدری و استادی دارند، از خداوند متعال آرزوی مغفرت داریم. ضمن اینکه باید عرض کنم گر چه مرحوم مختار عمی در این سفرها همراه جسمی و فیزیکی ما نیستند، ولی همیشه در یاد ما جای دارند و اشعار زیبای ایشان همیشه ورد زبان همه و رفع کننده خستگی این سفر است.

همچنین وبلاگ ایشان را تحت عنوان "وطنم نوده خلخال"در بخش پیوندها قرار دادم.

  • هـ. جعفری نوده

نظرات (۵)

ما نیز چون شما به داشتن خواهری مانند خانم بدری به خود میبالیم و برای تمامی عزیزانمان در نوده علی الخصوص دست اندرکاران وبلاگ سفر سبز آرزوی توفیق روز افزون داریم.
خاک پای شما م.ر
  • نسرین بدری
  • نسرین بدری

    سفرنامه سبز

    زود باشید بچه ها

    جامه هارا تن کنید

    کوله ها را سخت ببندید پشت خویش

    بندهای کفشتان را خوب ببندید بچه ها

    می رویم فردا به سوی روستا

    در دل کوهها

    بسوی چشمه ها

    تا بنوشیم آب پاک از چشمه های آن دیار

    گل بچینیم وببوییم از وطن عطربهار



    زود باشید بچه ها

    جامه هارا تن کنید

    کوله ها را سخت ببندید پشت خویش

    {بار بر‌بندید سوی روستا

    می‌رسد از دور بوی روستا}









    فرید:

    مادرم روستا کجاست؟

    روستا را درکتابها خوانده ام

    اینکه روستایم کجاست وا مانده ام

    حسرتا با چشم خویش

    نادیده ام روستای خویش



    فاطمه:

    روستا بز دارد ومرغ وخروس

    گوسفند با بره ناز وملوس

    باغچه هایش پر گل و گلهای آن پر بلبل است

    دوست دارم

    دوست دارم جویبار روستا

    مرغزار و کشتزار روستا



    سعید:

    دوست دارم مادرم من تربت آبای خویش

    لیک افسوس من ندیدم تا بحال روستای خویش

    بوی روستایم می آید مادر م

    از میان قصه مادر بزرگ

    از میان دفترشعر پدر

    میروم برزادگاه مادرم

    با این پیاده پای خویش





    -آری آری بچه ها

    باز کنید دیوان اشعار پدر

    حس کنید مام وطن از لای آثار پدر:


    «نودو»ده‌ن یول آلیب چیخاسان داغا

    داغ باشیننان بیر باخاسان آشاقا


    «کیوی»، «زاویه»، «دمدل»، گوزه‌ل «قیشلاقا»

    او خوش منظره‌لر یادیما دوشدو


    چوخ صفالی یئردی «باش‌یاتاغ» باشی

    چوبانلار پیشیرر اوردا سوت‌آشی


    «باش‌یاتاغ»دا واردی «قاربلاغ» داشی

    کهلیک‌لر، فره‌لر یادما دوشدو

    - فاطمه:

    قاربلاغ چیست مادرم معناش در شعر پدر؟

    باش یاتاغ اندر کجاست ؟ گو مادرم زود زودتر
  • نسرین بدری
  • نسرین بدری

    بچه هاآماده باشید –

    میرویم ما بر سفر

    می کنیم از مزرع وهشجین گذر

    بچه ها آن دمدل است

    روستایی در میان دره ها

    آن یکی روستا که اسمش زاویه است

    درمیان باغ و بوستان وچمن

    آن یکی روستا روستای بنان

    اولین استاد دستور زبان

    کیوی باشد نام آن



    بچه ها آن ته را می بینید شما?

    در میان دره ها

    اسم آنجا چایقوشان

    بود قشلاق وزمستانگاه ما
  • نسرین بدری
  • اسم آنجاست دره باغ

    چشمه ها دارد با آب زلال

    آبهاش چون چشمه آب حیات

    دارد اکسیر ؛

    هر که نوشد آب اکسیر

    ناشود پیر

    شوسه راهی را که می بینید در آن

    راه اسپو ست وچناران

    راه دران

    میرود طارم زنجان

    میرسد منجیل وتهران



    اینجا خانگلدی بود

    سبز وزیبا با درختان تنک



    ********************

    بچه ها اینجابود روستای ما

    خاک ما وتربت اجداد ما آبای ما

    این مزارستان که می بینید در پایین ده

    مدفن اجداد ماست

    منتخب ها را به آغوش داردش

    مدفن سیفالله هاست

    این بزرگان وطن هر لحظه اندر یاد ماست

    غزل:

    آمدم بوســـــــــــــــــــــه زنم بر تربت پاک نوده

    سرمه برچشمان خویش مالم از آن خاک نوده

    بر سیه گل خانه های دوده اندودوطـــــــــــــن

    صد سلام وصد درود برخلــــــــــق چالاک نوده
  • نسرین بدری
  • از بلند گوهای مسجد از قضا

    بابت صرف غذا

    میهمانان مسافر دعوت مسجدشدند

    بابت برنامه های روز پس

    راهی مسجد شدیم

    مسجد آباد ده

    پر شده از میهمانان گرام

    بود مینا و زحل

    همره صغری ومهوش

    مینا از تبریز

    زحل و صغری؛ سمیه از کرج

    مهوش از تهران

    یاد باد ایام خوب کودکی

    بهترین دوران عمرو زندگی

    آسودگی یاد باد





    صبح رسید و وعده شد

    بیدارباشید بچه ها

    جامه هارا تن کنید

    کوله ها را سخت ببندید پشت خویش

    بندهای کفشتان را خوب ببندید بچه ها



    صبح سر ساعت پنج وقت نماز

    در مسجد شده روی همه باز

    مه وتاریکی صبح از طرفی

    می دمد فجر سحر بر سر کوههای فراز

    عاشقان؛دلشدگان ؛سوختگان

    همه در حال نیایش

    همه ایستاده نماز

    همه در راز ونیاز



    زعفر:

    دوستان پیش بسوی سر هاشیم زمیسی

    وقت دیدا درآنجا شش وسی



    در میان جدل ظلمت ونور

    در دل همسفران شورو سرور

    سربلندی وغرور

    بر گرفتند همگان طول مسیر

    از فرید من ده ساله بگیر

    تاحسینخان نود ساله پیر





    لاله و پروین وغمزه

    می شوندهمراه ما

    مریم و لیلا سمیه

    سوسن و میترا سهیلا

    همره سیمای ما

    قطره بودیم در سحر پیوسته دریا شدیم

    همسفر با رودها گشتیم وسیل آسا شدیم

    ساعت شش حرکت

    طبق برنامه شد هاشم زمیسی

    جای و منزلگه ما

    منزل بعدی ما درَه مجر

    جای سرسبزوفرحبخش و خوش و خوش منظر

    بچه ها گوش کنید :

    پاسخ کل سوالات شما در اینجاست :

    چشمه آب زلال ته دره

    که همان قار بولاغی است

    ملک سرسبز سوی قبله

    همان باش یاتاغی است

    کمی پایین تر از آن درَه باغی است

    وقت صبحانه است دوستان سفره ها را باز کنید

    خوردن نان محلی با پنیر آغاز کنید

    در هوای صبحگاهی ومه آلود وطن

    وه چه خوب چسبد بدن

    چند لیوان چای داغ

    جوشیده درروی اوجاغ
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی