در خیال

گاه‌نوشته‌ها و عکس‌های هـ. جعفری نوده

در خیال

گاه‌نوشته‌ها و عکس‌های هـ. جعفری نوده

سفرنامه‌ی سبز

سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۸۷، ۰۲:۱۸ ق.ظ

زود باشید بچه‌ها

جامه‌ها را تن کنید

کوله‌ها را سخت ببندید پشت خویش

بندهای کفشتان را خوب ببندید بچه‌ها

می‌رویم فردا به سوی روستا

در دل کوهها

بسوی چشمه‌ها

تا بنوشیم آب پاک از چشمه‌های آن دیار

گل بچینیم و ببوییم از وطن عطر بهار

 

زود باشید بچه‌ها

جامه‌ها را تن کنید

کوله‌ها را سخت ببندید پشت خویش

{بار بر ‌بندید سوی روستا

می‌رسد از دور بوی روستا}

   

فرید:

مادرم روستا کجاست؟

روستا را در کتاب‌ها خوانده‌ام

اینکه روستایم کجاست وامانده‌ام

حسرتا با چشم خویش

نادیده‌ام روستای خویش

 

فاطمه:

روستا بز دارد و مرغ و خروس

گوسفند با بره ناز و ملوس

باغچه‌هایش پر گل و گل‌های آن پر بلبل است

دوست دارم

دوست دارم جویبار روستا

مرغزار و کشتزار روستا

 

سعید:

دوست دارم مادرم من تربت آبای خویش

لیک افسوس من ندیدم تا بحال روستای خویش

بوی روستایم می‌آید مادرم

از میان قصه مادر بزرگ

از میان  دفترشعر پدر

میروم برزادگاه مادرم

با این پیاده پای خویش

  

= آری آری بچه‌ها

باز کنید دیوان اشعار پدر

حس کنید مام وطن از لای آثار پدر:


«نودو»ده‌ن یول آلیب چیخاسان داغا

داغ باشیننان بیر باخاسان آشاقا


«کیوی»، «زاویه»، «دمدل»، گوزه‌ل «قیشلاقا»

او خوش منظره‌لر یادیما دوشدو


چوخ صفالی یئردی «باش‌یاتاغ» باشی

چوبانلار پیشیرر اوردا سوت‌آشی


«باش‌یاتاغ»دا واردی «قاربلاغ» داشی

کهلیک‌لر، فره‌لر یادما دوشدو

- فاطمه:

قاربلاغ چیست مادرم معناش در شعر پدر؟

باش یاتاغ اندر کجاست؟ گو مادرم زود زودتر

 

- بچه‌ها آماده باشید

می‌رویم ما بر سفر

می‌کنیم از مزرع و هشجین گذر

بچه‌ها آن دمدل است 

روستایی در میان دره‌ها

آن یکی روستا که اسمش زاویه است

در میان باغ و بوستان و چمن

آن یکی روستا روستای بنان 

اولین استاد دستور زبان

 کیوی باشد نام آن  

 

بچه‌ها آن ته را  می‌بینید شما؟

در میان دره‌ها

اسم آنجا چایقوشان

بود قشلاق و زمستانگاه ما

اسم آنجاست دره‌باغ

چشمه‌ها دارد با آب زلال

آب‌هاش چون چشمه آب حیات 

دارد اکسیر ؛

هر که نوشد آب اکسیر

ناشود پیر

شوسه راهی را که می‌بینید در آن

راه اسبوست و چناران

راه درام 

می‌رود طارم زنجان 

می‌رسد منجیل وتهران

 

اینجا خانگلدی بود

سبز و زیبا با درختان تنک

 

********************

بچه‌ها اینجا بود روستای ما

خاک ما و تربت اجداد ما آبای ما

این مزارستان که می‌بینید در پایین ده

مدفن اجداد ماست

منتخب‌ها را به آغوش داردش

مدفن سیفالله هاست 

این بزرگان وطن هر لحظه اندر یاد ماست

غزل:

آمدم بوســـــــــــــــــــــه زنم بر تربت پاک نوده 

سرمه برچشمان خویش مالم از آن خاک نوده

بر سیه گل خانه‌های دوده اندود وطـــــــــــــن

صد سلام و صد درود برخلــــــــــق چالاک نوده

 

***

از بلندگوهای مسجد از قضا

بابت صرف غذا

میهمانان مسافر دعوت مسجد شدند

بابت برنامه‌های روز پس

راهی مسجد شدیم

مسجد آباد ده

پر شده از میهمانان گرام

بود مینا و زحل

همره صغری و مهوش

مینا از تبریز

زحل و  صغری؛ سمیه  از کرج

مهوش از تهران

یاد باد ایام خوب کودکی

بهترین دوران عمرو زندگی 

آسودگی یاد باد

 

صبح رسید و وعده شد

بیدار باشید بچه‌ها

جامه‌ها را تن کنید

کوله‌ها را سخت ببندید پشت خویش

بندهای کفشتان را خوب ببندید بچه‌ها

 

صبح سر ساعت پنج وقت نماز

در مسجد شده روی همه باز

مه و تاریکی صبح از طرفی

می‌دمد فجر سحر بر سر کوههای فراز

عاشقان؛ دلشدگان؛ سوختگان

همه در حال نیایش

همه ایستاده نماز

همه در راز و نیاز

 

زعفر:

دوستان پیش بسوی سر «هاشیم زمیسی»

وقت دیدار در آنجا شش و سی  

 

در میان جدل ظلمت و نور

در دل همسفران شور و سرور

سربلندی و غرور

بر گرفتند همگان طول مسیر

از «فرید» من ده ساله بگیر

تا «حسین‌خان» نود ساله پیر

  

«لاله» و «پروین» و «غمزه»

می‌شوند همراه ما

«مریم» و «لیلا»، «سمیه»

«سوسن» و «میترا»، «سهیلا»

همره «سیما»ی ما

قطره بودیم در سحر پیوسته دریا شدیم

همسفر با رودها گشتیم و سیل‌آسا شدیم

ساعت شش حرکت

طبق برنامه شد هاشم زمیسی 

جای و منزلگه ما

منزل بعدی ما «درَه مجر»

جای سرسبز و فرحبخش و خوش و خوش منظر

بچه‌ها گوش کنید:

پاسخ کل سوالات شما در اینجاست:

چشمه آب زلال ته دره

 که همان «قاربولاغی» است

ملک سرسبز سوی قبله

همان «باش یاتاغی» است

کمی پایین‌تر از آن «درَه باغی» است

وقت صبحانه است دوستان سفره‌ها را باز کنید

خوردن نان محلی با پنیر آغاز کنید

در هوای صبحگاهی ومه آلود وطن

وه چه خوب چسبد بدن

چند لیوان چای داغ

جوشیده در روی اوجاغ

 

 

 

  • هـ. جعفری نوده

نظرات (۳)

  • حمید رضا نیکومنش
  • خواهر محترمه نسرین خانم بدری درود بر شما که باز زبان شعر گوشه ای از زیبائی های زادگاه آبا واجدادی را به نسل جوان معرفی کردی؛ امید است تمامی عزیزان نودهی حداقل سالی یک روز از بند زندگی ماشینی رها شده ودل به دامن زیبای طبعیت روستای نوده بسپارند.

    حمید رضا نیکومنش
  • مهدی بختیاری نوده
  • خواهرگرامی سرکارخانم بدری .الحق که زیبائی این سفر درآمیخته باکلام شیوای شمادوچندان نمودپیداکرده بسیار بسیارازشعرزیبای شماممنونیم.
  • رضا منتخبی نوده
  • با تشکر از شما خواهر گرامی و قدردانی به خاطر این همه ذوق و علاقه به وطن. من برای اولین بار است که از این وبلاگ دیدن میکنم و صمیمانه از شما تشکر مینمایم.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی