مشدی حسن (شعر طنز)
خیلی وقت بود داشتم دنبال شعر «مشدی حسن» میگشتم. شعری که چند سال پیش در محضر مقام معظم رهبری خوانده شد و مضامین زیبایی در قالب طنز دارد و زندگی روستایی و شهری را مقایسه کرده است. فکر میکنم شاعرش نیز از استان زنجان بود و مثل من روستایی. این شعر زیبا به شرح زیر است:
ای جماعت چطوره حالاتتون
قربون اون فهم و کمالاتتون
گردنتون پیش کسی خم نشه
از سر بنده سایتون کم نشه
راز و نیاز و بندگیتون درست
حساب کتاب زندگیتون درست
باز یه هوا دلم گرفته امروز
جون شما دلم گرفته امروز
راست و حسینیش نمیدونم چرا
بینی و بینیش نمیدونم چرا
فرقی نداره دیگه شهر و روستا
حال نمیدن مثل قدیما دوستا
شاپرکا به نیش مجهز شدن
غریبگزا هم آشناگز شدن
شعرم اگر سست و شکسته بستهست
سرزنشم نکن دلم شکستهست
آدمِ دل شکسته بهش حرج نیست
شعر شکسته بسته بهش حرج نیست
تا که میوفته دندونای شیری
روی سرت میشینه برف پیری
کمیسیون مرگ میشه تشکیل
درو میشن بزرگترای فامیل
یه دفعه همکلاسیا پیر میشن
همبازیا پیر و زمینگیر میشن
رمق نمونده تا بریم صبح زود
پیاده تا امامزاده داوود
گذشت دورهای که ما یکی بود
خدا و عشق آدما یکی بود
تو کوچههای غربی صناعت
عشقو گرفتن از شما، جماعت
درسته که دیگه توی شهر ما نیست
دلی که مثل کاروانسرا نیست
یه چیز میگم ایشالا دلخور نشین
قربون اون دلای تک سرنشین
شهر بدون مرد شهر درده
قربون شکل ماه هر چی مرده
مردای ده مردای کاه و گندم
مردای ده مردای خان هشتم
مردای پشت کوه مثل خورشید
تو دلشون هزار جام جمشید
کیسه چپقها به پر شالشون
لشکر بچهها به دنبالشون
بیل و کلنگشون همیشه براق
قلیونشون به راه، دماغشون چاق
صبح سحر پامیشن از رختخواب
یکسره رو پان تا غروب آفتاب
چهار تا رستمن به قد و قامت
هیکلشون توپ، تنشون سلامت
نمونده غیر گردهی گلاشون
غباری نشسته رو کلاشون
کلامشون دعا، دعاشون روا
سلام و نون و عشقشون بیریا
مردای نازدار، مرد شهرن
با خودشون هم این قبیله قهرن
مردای اخم و طعنهی بیدلیل
مردای سر شکستهی زن ذلیل
مردای دکترای حل جدول
مردای نق نقوی لوس و تنبل
لعنت و نفرین میکنن به جاده
اگر برن چهارتا قدم پیاده
مردای خواب تو ساعت اداری
تازه دو ساعتم اضافه کاری
توی رگاشون میکشه تنوره
تری گلیسرین و قند و اوره
انگار آتیش گرفته ترمههاشون
همیشه تو همه سگرمههاشون
به زیردست خشکی و عبوسی
به منشی اداره چاپلوسی
برای جستن از مزان شکها
دایرهالمعارف کلکها
بچه به دنیا میارن با نذور
اغلبشون یه دونه، اون هم به زور
پیش هم از عاطفه دم میزنن
پشت سر اما واسه هم میزنن
اینجا مهم فقط مقام و پسته
مردای شهری کارشون درسته
مشدی حسن چای و سماورت کو
سینی باقالی و گلپرت کو
ای به فدای ریخت و شکل تیپت
بوی چپق نمیده عطر پیپت
مشدی حسن قربون میز و فایلت
قربون رنگ گوشی موبایلت
اونکه دهاتی و نجیبه مشدی
میون شهریا غریببه مشدی
قدیمترا قاتله هم صفت داشت
دزد سر گردنه معرفت داشت
اون زمونا که نقل تربیت بود
آدمکشی یه جور معصیت بود
معنی نداره توی عصر سی دی
بزرگ و کوچکی و ریش سفیدی
تقی به فکر رونق نقی نیست
کسی به فکر نقد ما بقی نیست
مقالهها پشت هم اندازیه
جناح و باند و ریسک و خط بازیه
بس که به هر طرف ستادمون رفت
صراط مستقیم ز یادمون رفت
ارزشمون به طول و عرض میزه
چقدر میز و صندلی عزیزه
تموم فکر و ذکرمون همینه
که هیچکی پشت میزمون نشینه
یه عمره دو دو زده چشم و چارت
که خش نیوفته روی میز کارت
اونا که مرد و زن دعاگوشون بود
میز ریاست سر زانوشون بود
بیا بشین که میز اگه وفا داشت
وفا به صاحبای قبل ما داشت
قدیم که نرخها به تاجر بود
ارزش صندلی به صاحبش بود
فقیه اگه بالای منبر میشست
جوون سه چهار پله پایین تر میشست
معنی شان و رتبه یادشون بود
حرمت مردم به سوادشون بود
روی لبت خوبه تبسم باشه
دفتر کارت دل مردم باشه
مردای بدون میز هم عزیزن
رفوزهها همیشه پشت میزن
خلاصه قصه اونقدر درامه
که ایدز پیش دردمون زکامه
فتنه و دعوا سر نونه مشدی
دورهی آخرالزمونه مشدی
جسارتا شعرم اگر غمین بود
به قول خواجه خاطرم حزین بود
دعا کنیم که حالمون خوب بشه
تا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه
- ۹۱/۰۷/۱۱